همه شرکت کننده ها در پارتی که دستگیر شدند، افسر عملیات سه نفر از آنها را شناخت و سوار اتومبیل خودش کرد. در مسیر انتقال به کلانتری آقا زاده ها با اعتماد به نفس رو به افسر کردند و گفتند: پامون به کلانتری نرسیده آزاد می شیم، حالا میشه شما بی خیال شین و ما هم جبران کنیم؟. افسر چیزی نگفت، وقار او پاسخ در خوری برای آقازاده ها بود؛ دنبال حرفشونو نگرفتند و با خودشون شروع کردند به گفت و گو:
یکی گفت: بابای من شب و روز از ما زد، زمان جنگ همش جبهه بود، جانباز شد ولی سراغ جانبازیش نرفت می گفت برا خدا بوده، بعد جنگ هم همه اش کار و کار و کار که لودر در مقابلش لنگ میندازه؛ اما آخرش که چی به راحتی از کار برکنارش کردند، این چه نظامیه کسی رو که در حد مرگ براش جون میکنه براحتی آب خوردن برکنارش می کنند؟!!
اون یکی گفت: بابای ما هم همینطور مثل بابای شما ، اومد نماینده بشه هیشکی بهش رای نداد، آخه این مردم لیاقت دارند اینجوری براشون به آب و آتیش بزنی بعدش هم اینجوری مزدتو بدن و هزار تا شایعه و تهمت هم چاشنیش بکنند؟!
سومی گفت: دروغ چرا، بابای ما نه جبهه رفت نه تو خونه نماز خوندنشو دیدیم و نه اعتقادی به این حرفا داره ولی عوضش خوب بلده، سیاسیت حالیشه. بلده با بله قربان گفتن و درود و مرگ گفتن به موقع کارشو پیش ببره. جالبه عزیز همه هم هست هم چپ قبولش داره هم راست!!
در این حال افسر سکوتش را شکست و گفت: پس دلیل اینکه شما منحرف شدید باباهاتونه؟!!
یکی شون گفت: مگه بد گفتیم؟ کلاه خودمونو باس محکم بچسبیم و الا پس معرکه هم نیس
افسر گفت: من هم به اصطلاح شما آقازاده ام؛ بابام اسکورت و محافظ داره ولی نه برای جایگاهش جیب دوخته، نه به ما اجازه میده فکر حروم خوری و سواری گرفتن از بیت المال و موقعیت بابامون به سرمون بزنه. خونه مون هم هنوز که هنوزه جنوب شهره و مثل شما شمال شهر نشین نشدیم. اشکال شما اینه که همه چی رو در حد و قواره این دنیا می بینید و خیلی از دین و نظام و انقلاب طلبکارید در صورتیکه همه ما به اسلام و انقلاب و مردم بدهکاریم و بنا هم نیست مزد ما رو اینا بدند، مزدی که ارزششو داشته باشه فقط پیش خداست....
حرف افسرو یکی از آقا زاده ها قطع کرد و گفت: میشه لطفا بسسه؟ شما سی خودت ما هم سی خودمون اما یه چیزی بهت بگم فردا نگی نگفتند، این مملکت آخر و عاقبت مال ماست و اون هم خیلی روشنه. اولا مردم حوصله تا قیامت صبر کردنو ندارند؛ دوما با این سیستم انتخاباتی هرکه پول و ثروت داره یا بلده با پولدار جماعت تعامل کنه به مجلس میره و پست میگیره و سومندش مملکت نیاز به متخصص و مدیر داره و بر و بچه های ما که در انگلیس و آمریکا درس خوندند دارند همه کاره مملکت میشند و گلوگاههای ثروت و قدرت رو در کشور به دست می گیرند وو
افسر تبسمی کرد و گفت: اولا این مملکت صاحب داره و دوما آقازاده هایی داره که در اوج نجابت و گمنامی دارند زندگی می کنند و به هنگام بلا که شما و من جرات عرض اندام نداریم بی ادعا سینه سپر می کنند هر چند پابرهنه و بیکارند ولی دنیا دنیا فهم و دل دارند و آقا زاده های واقعی همین بچه جنوب شهری ها و ...
کلام افسر که به اینجا رسید، بی سیمش پیام داد که موقعیتتو اعلام کنه و افسر گفت وارد محوطه شدیم قربان....